دفترچه یادداشت

حرف دل های یک دوست ...

دفترچه یادداشت

حرف دل های یک دوست ...

موجی شده ام روی تلاطم ِ خاک.....

دلم آغوشِ یک مین می خواهد.....!!

موجی شده ام ... روی تلاطم ِ خاک....
اینجا با عکس ِ ما رای می گیرند و .... برعکس ِ ما می جنگند......

حاجی من دلم برای شلمچه می سوزد

من جیبم به توپ پلاستیکی هم نمیرسد

من به همه ی ترکشها ،،، آدرسم را داده ام

.
.
حاجی هر روز ندبه می خوانم و کمیل

کمیل ......کمیل....... بین ِ ناصر خسرو بیچاره آخر دق میکند
.
به خدا هرشب حالا شب ِ حمله است
.
خرج ِ قرصهای اعصاب ... از خرج خمپاره بد ترست
حاجی بچه ها همه ترسیده اند


بعثی ها همان حوالی ِ خرمشهر مانده اند!!
.
حالا خودی ها وسطِ تهران ... دارند توپ می خورند...
.
.
حاجی ناموسم پیِ ِ بخت من رفته
.
من نان ِ سفره هایم را از فال های او می خورم

بسه! تا کی روی سر در ِ کوچه ها سکوت میکنی...

به خدا پای این کوچه بمبــ ــست....

بچه ها هنوز ............... گمنام شهید می شوند....!!!

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.